تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

چند وقت پیش خونه ی یکی از اقوام دعوت بودیم که کلی باهاشون رو دروایسی داشتیم

همه دور هم نشسته بودیم که که یکی از این اقوام که کنارم بود

یک صدای محیبی ازش خارج شد سرمو اوردم بالا که دیدم همه به من چشم دوختن

گفتم الان اگه از خودم دفاع نکنم منویسن به حساب من

گفتم عزیزان خواهشن به من نگاه نکنید درست صدا نزدیک من بود به پای منم خورد

ولی دنبال مرجع اصلی باشید جمع منفجر شد از خنده ولی نتونستم ثابت کنم که من نبودم : |



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: