تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

عکس یه سوسک گذاشتم بک گراند لپ تابم


الان 3 روزه مامانم از جلو در اتاقم هم رد نمی شه :))))




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

کنترل تلوزیون ما به درجه ای از عرفان رسیده


که اگه باتری هاشو هم دربیاری ولی چند بار بزنی پشتش بازم کار میکنه ! :|

 




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

از دختره پرسیدم : گوشیت مدلش چیه ؟

گفت : اندروید

گفتم : آهان سیستم عاملش چیه اونوقت ؟

گفت : Xperia Mini

اخبار غیرموثق اعلام کردن که من بعد از این صحنه اقدام به خودکشی کردم …




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

تفاوت نمره گرفتن پسرا با دخترا 

 

پسرا: ( استاد به جون مادرم خرج خونه و دانشگاه رو خودم میدم ؛ مادرم مریضه 

 ؛ بابام مرده ؛ 2 شیفت کار میکنم؛ برای همین نتونستم خوب بخونم  )

 

دخترا: ( اُســـــتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد )!!!!!




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

به بعضی دخملا باید گفت : 

عزیزم پاشو صورتتو بشور دو دیقه اومدیم خودتو ببینیم =)))




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

ﻣﻦ ﻧﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﻪ ﺗﯿﭗ و هیکل

ﻭﻟﯽ ﻧﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﻣﻬﻤﻪ ﻧﻪ ﺗﯿﭗ و هیکل

ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰی ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ پول


ﺍﻭﻧﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ : |




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯿﮕﻢ ﭘﺎﺷﻮ ﺳﺤﺮﻩ !
.
.
.
.
.
ﻣﯿﮕﻪ ﻭﻟﺶ ﮐﻦ ﺑﻌﺪﺍ ﺑﺶ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻢ  !!   :|

ﺭﻭﺡ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺷﺎﺩ ﯾﺎﺩﺵ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﭘﯿﺸﻢ ﻭﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ....




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

به بعضیا باس گفت: فرق سرت میدونی کجاست؟!دوست داشتنت دقیقا بخوره همونجا . . .!  :|




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

ﻣﻦ ﻧﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﻪ ﺗﯿﭗ و هیکل

ﻭﻟﯽ ﻧﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﻣﻬﻤﻪ ﻧﻪ ﺗﯿﭗ و هیکل

ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰی ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ پول


ﺍﻭﻧﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ : |




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

سر کلاس تنظیم خانواده ، استاد گفت :

کسی اینجا متاهله ؟

یکی از بچه ها گفت : من !

همه یه جوری برگشتن نگاش کردن ،

در این حد که طرف گفت :

خب باشه طلاقش میدم




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

معرفت پسرا :
.
.
.

یه شب خونه نرفتم

فرداش مامانم پرسید کجا بودی؟

گفتم پیش دوستم!

مامانم به 10 تا از دوستام زنگ زد 8 تاشون گفتن اینجا بوده ؛دوتاشونم گفتن هنوز اینجاست خوابه بیدار شد میگیم زنگ بزنه...




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

دختره عکسشو گذاشته……رفیقش کامنت گذاشته خوشگله…..اینم زده چشات خوشگل میبینه……بعد من
زیرش کامنت گذاشتم: آره بنظر منم مشکل از چشاشه…

بعد از چند ثانیه  Block شدم :|




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﺷﻮﻫﺮﺷﻮ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﭘﯿﺸﯿﻪ ﻣﻦ ..
ﻣﻮﺷﯽ ...
ﺟﻮﺟﻮﯼ ﻣﻦ ...
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ : ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ ...
ﻣﻨﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺘﻢ : ﺣﯿﻮﻭﻭﻥ ﺧﺎﻧﻤﺖ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺍﺭﻩ !!!
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ 6 ﻣﺎﻫﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮﻡ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯿﺰﻧﻪ !!!

ﻣگه ﭘﯿﺸﯽ ﻭ ﻣﻮﺷﯽ ﻭ ﺟﻮﺟﻮ 3 ﺗﺎﺷﻮﻥ ﺣﯿﻮﻭﻥ ﻧﯿﺴﻦ ؟؟؟




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

ﯾﻪ ﭘﺴﺮﻩ ﯾﻪ ﺷﻌﺮﯼ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺭﻭ ﻭﺍﻝ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺍﺯ ﺑﺲ ﺯﯾﺒﺎ

ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺬﺍﺭﻣﺶ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺷﻌﺮ ﻧﻮ ﻫﻢ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻥ

ﺍﺗﻞ ﻣﺘﻞ ﻣﻮﺵ ﻣﻮﺷﯽ

ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ ﭘﺲ ﮐﻮﺷﯽ


ﺩﻟﻢ ﺷﺪﻩ ﻗﻠﻤﺒﻪ ﻧﮑﻨﻪ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﺷﯽ!!!


ﺳﻌﺪﯼ




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

به مامانم میگم میخوام خودمو از پنجره پرت کنم پایین... میگه نههههه توری پاره میشه پشه میاد تو :|




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

یه جاهایی هم هس که دیگه اوه مای گاد و شِت و این سوسول بازیا جواب نمی ده....فقط باس بگی یا ابوالفضل.... :|




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

شباهت زندگی من و انیشتین در اینه که هر دو، بچگی هامون خنگ بودیم! 

ولی خوب، از وسط های بیوگرافی مون به بعد یه کم متفاوت میشه :|




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

آقا داماد چیکاره هستن ؟ 




ناظر پُست هستن. 
خوب به سلامتی کدوم منطقه ؟ 

منطقه خاصی ندارن ، تو فیسبوک 
پست ها رو میخونن ، لایک میکنن 
و نظر میدن دعوا میکنن از آرمان ها پاسبانی میکنند 
و تشخیص میدهند چی تکراری چی فتوشاپه : |




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

مگه کنکور ساعت 9 نیس ؟؟! خب ساعت 6 پا میشم می خونم دیگه !




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

شیطونه میگه دیگه با هیچ دختری دوست نشما!!!! ولی ایمان من قوی تر از اونیه که گول شیطون و بخورم




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

مامان بزرگم زنگ زده بود واسه داداشم که سربازیه ، شماره رو گرفته بود، هی میگفت :

ننه صدای نوارتو کم کن بفهمم چی میگی ،

ننه گوشام سنگینه ،

ننه صدات واضح نمیاد ،

صدای نوارتو کم کن !!

کنجکاو شدم ببینم چه خبره ،گوشی رو ازش گرفتم دیدم یه ساعته داره با پیشواز ایرانسل حرف میزنه :|

 




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

من اصلا به آنتی ویروس اعتقاد ندارم چون ویروسای لپ تاپم بر اثر کهولت سن از بین میرن !




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

ﺩﺧﺪﺭﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺧﺮﯾﺪ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ ﮐﻨﻪ

ﺍﻻﻥ ﺩﻭﻫﻔﺘﺲ ﮐﺎﺭﺕ ﻋﺎﺑﺮ ﺑﺎﻧﮑﺶ ﺗﻮ ﺳﯽ ﺩﯼ ﺭﺍﻡ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ

به همین دکمه اینتر قسم دروغ نمی گم :)))




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

ویند روزی شیخ بر منبر مکتب ادبیات بودندی،
که یکی از نسوان گفت: یا شیخ
سه تا اسم بگویید که آخرش کلمه "الله" باشد!
پس ایشان هم خیلی جدی گفتندی:
1- روح الله
2- سیندرالله
3- پپ گواردیالله
گویند تمامی نسوان مکتب چادر های خویش جر داده
و کشف حجاب نمودندی و سر به بیابان های ایالت کاتالونیا نهادندی !!! =))))




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

از دختره یه جزوه خواستم... امروز منو صدا کرده میگه چرا رک و راست حرف دلتو نمیزنی؟؟؟

من :|




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

رفتم از عابر بانک پول بگیرم ...

میگه :

در حال حاضر دستگاه حاضر به ارائه سرویس نمیباشد. بعد مینویسه : ایا

درخواست دیگری دارید؟


اره سلاممو به عمت برسون =)))




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

رفته بودم ختم بابای دوستم رفتم جلوی دوستم تو مسجد بهش گفتم خدا بیامرزدش

اومدم بگم مرگ حقه گفتم حقش بود!!!

دوستم فهمید سوتی دادم گفت برو بشین داداش نمیخواد به خودت فشار بیاری!

خخخخخخخخ :)))




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

چند وقت پیش خونه ی یکی از اقوام دعوت بودیم که کلی باهاشون رو دروایسی داشتیم

همه دور هم نشسته بودیم که که یکی از این اقوام که کنارم بود

یک صدای محیبی ازش خارج شد سرمو اوردم بالا که دیدم همه به من چشم دوختن

گفتم الان اگه از خودم دفاع نکنم منویسن به حساب من

گفتم عزیزان خواهشن به من نگاه نکنید درست صدا نزدیک من بود به پای منم خورد

ولی دنبال مرجع اصلی باشید جمع منفجر شد از خنده ولی نتونستم ثابت کنم که من نبودم : |




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

تازه خونه خریده بودیم که ..........

عموم امدش خونمون بعد سلام و احوالپرسی بهم گفتش

یه زیرشلوار برام بیار براش بردم پرسید کدوم اتاق برم عوض کنم.

درهای اتاقها و در وردی شبیه هم بودش منم اشتباهی

در ورودی رو با اتاق خواب کنارش قاطی کردم در ورودی رو نشون دادم این

بنده خدا هم رفته بود تو پاگرد دیده بود که تاریکه میخواست لامپو روشن کنه که

زنگ همسایه بقلی رو زده بود که دیگه خودتون تصور کنید .......

خخخخخ :)))




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

یه روزی دست این کلاغه ک اخر قصه ها به خونش نرسید و میگیرم می برم در خونشون.

مادرش که اومد دم مر بهش میگم بیا این توله سگت رو جم کن از خیابونا با این بچه داریت :)) =)) =))




صفحه قبل 1 ... 21 22 23 24 25 ... 28 صفحه بعد